به گزارش مشرق، محمدرضا ورزي که اين روزها مجموعه تلويزيوني "تبريز مهآلود" را براي پخش در ايام دهه فجر امسال در دست توليد دارد، در تازهترين گفتوگوي خود با هفتهنامه سروش در خصوص دلايل پرداختن به زندگي عباسميرزا و اين برهه از تاريخ در تازهترين اثر تاريخي خود گفته است: من اين دوره از تاريخ را انتخاب کردم چون نکتههاي عبرتآموزي براي امروز ما دارد و دقيقاً بيش از هر زمان ديگري به درد امروز ميخورد. طرح منحوس و کثيف خاورميانه بزرگ که توسط صهيونيست ملعون و عمالش يعني انگليس و امريکا طراحي شده، برنامهاي است براي اينکه تمام کشورهاي خاورميانه و از جمله ايران تجزيه شوند؛ آنها اين را ميخواهند و از هيچ اقدامي در اين باره دريغ نميکنند: آشوب ميکنند، خيابانها را شلوغ ميکنند، داستانها درست ميکنند و هر کاري که از دستشان بربيايد انجام ميدهند. خدا را شکر ميکنم که کار به جايي نبردند، چون اصل ماجرا هشت سال دفاع مقدس بود که در آن شکست خوردند.
تاکيد بر استقلال اولين پيام "تبريز مهآلود"
يکي از پيامهاي اين سريال اين است که اگر استقلال داشته باشيم و در همه چيز به خودکفايي برسيم، طبيعتاً اتفاقات ننگيني مانند معاهده ترکمانچاي تکرار نخواهد شد. در زمان فتحعلي شاه مستقل نبوديم، کارخانه نداشتيم، توليد اسلحه، توپ و باروت نداشتيم، بايد همه اينها را از فرانسه و انگليس ميخريديم. آنها هم گاهي مهمات ميرساندند و ما در جنگ پيروز ميشديم و گاهي هم نه، بنابراين پيروز نميشديم. امروز ارتش و سپاه ما تا دندان مسلح هستند و يکي از دلايلي که غرب جرأت تعرض به ما را ندارد، همين استقلال ماست.
جاي خالي اتحاد در "تبريز مهآلود"
پيام ديگر اين سريال اين است که اگر دويست سال پيش بين علما، مردم، حکومت و افراد معتبر جامعه اتحاد وجود داشت، هرگز شکست نميخورديم. امروز اگر جرأت تعرض به ما نميکنند باز به دليل همين اتحادمان است. اگر هم مشکلاتي داشته باشيم داخلي و مربوط به خودمان است.
چيزي که من مصور کردهام تنها يک پلان هوايي بود
کار من نمايش است. مسلماً من مورخ نيستم، اما در قبال تاريخ احساس تعهد ميکنم. بنابراين در عين استفاده از ابزارهاي نمايشي تلاش ميکنم اصل تاريخ را مخدوش نکنم. من اين شيوه پرداختن به تاريخ را انتخاب کردهام که اتفاقي که براي دانشآموزان در مدرسه رخ ميدهد، تکرار نشود. يعني تاريخ را نمايشي، دلپذير و به لحاظ بصري جذاب بکنيم که مخاطب ارتباط بگيرد و به همين بهانهها با اصل ماجرا آشنا شود. اما من براي ايجاد جذابيت تاريخ را دراماتيک نميکنم، بلکه اتفاقات دراماتيک را در کنار تاريخ لحاظ ميکنم. مثلاً داستان امينه و اصلان در سريال "سالهاي مشروطه" صددرصد زاييده تخيل من بوده است. اما اين دو شخصيت با وقايع تاريخي 72 سال که من در سالهاي مشروطه به تصوير کشيدم، درگير بودند و همين مسئله باعث شد که مردم به خاطر امينه و اصلان بنشينند و اهم وقايع اين دوران را که در سريال به نمايش گذاشتم تماشا کنند. البته من مهمترين رويدادهاي اين دوره تاريخي را در اين سريال به نمايش گذاشتم، چون نميشد که همه رويدادها را در يک سريال گنجاند. برخي هم به اين مسئله اعتراض کردند که مثلاً چرا اين بخش را نشان ندادي يا از آن بخش عبور کردي و پاسخ من به اين افراد اين بوده که در يک سريال 22 قسمتي نميتوانم تمام جزئيات يک دوره تاريخي را تعريف کنم. چيزي که من مصور کردهام تنها يک پلان هوايي بوده از آن دوره خاص تاريخي، چراکه جزئيات اين قضيه هر کدامش قابليت تبديل به يک فيلم سينمايي يا سريال تلويزيوني را دارد.
من حتما ايراد دارم اين را اصلاً تيتر کنيد!
هنوز هم که هنوز است عدهاي به کار من حمله ميکنند. بهاييها، سلطنتطلبها، عدهاي از بهاصطلاح روشنفکران و خيليهاي ديگر از جمله کساني هستند که همچنان به من انتقاد و حمله ميکنند. اما اين فقط من نيستم؛ مگر استادان من کم دشمن داشتند؟ آقاي مسعود کيميايي، بهروز افخمي، زندهياد علي حاتمي و خيليهاي ديگر هميشه به خاطر کارشان مورد حمله و انتقاد قرار گرفتهاند. بيست و پنج سال پيش منتقدي "هزاردستان" را با خاک يکسان کرد و وقتي من "سالهاي مشروطه" را ساختم، همين سريال علي حاتمي را بر سر من کوبيد تا با مقايسه اين دو سريال کار مرا زير سؤال ببرد. نميدانست من آن نقد را خواندهام. در يک برنامه زنده تلويزيوني به او گفتم که بيست و پنج سال پيش به همين شکل وقيحانه به علي حاتمي حمله کردي! گل بيعيب خداست. من حتما ايراد دارم اين را اصلاً تيتر کنيد! اما نقد کردن با غرض ورزيدن فرق دارد. يکي از بهاييان براي من ده صفحه در سايتش نامه نوشته، نامه را که بخوانيد ميفهميد به کجايش فشار آمده، اين را حتماً بنويسد.
پيش وجدانم از کاري که براي شيخ فضلالله کردم راضي هستم
در کار ما نبايد از يک فيلمساز توقع زيادي داشت. مثلاً اگر يک فيلمساز قصد دارد از دوران مشروطيت فيلم بسازد به او بگويند، چرا اين کار را کردي؟ آن کار را نکردي؟ چرا علماي ثلاثه را در داستان سريال نگجاندهاي؟ چرا و چرا و چرا؟ من از علماي زمان در حد ظرفيتم، شيخ فضلالله نوري را انتخاب کردم چون به اين شخصيت خيلي علاقه دارم، راجع به او مطالعه و تحقيق کردهام و فکر ميکنم خيلي به او در تاريخ ظلم شده است. به عنوان يک نسل سومي يکي از رسالتهاي من اين است که بتوانم کمي از طريق تصوير، شيخ فضلالله نوري را به جوانان معرفي کنم. علماي ديگري هم در اين دوره بودهاند؛ آقاي نائيني، آخوند خراساني، واعظ اصفهاني و... نميشد همه اين علما يا قهرمانان عهد مشروطيت را به تصوير کشاند. پرداختن به همه اينها نياز به يک سريال صدقسمتي داشت. انتخاب من شيخ فضلالله بود، چون معتقدم اهم اتفاقات مشروطيت کيفيت عملکرد و شهادت شيخ فضلالله نوري بوده است. آيتالله طباطبايي و آيتالله بهبهاني را هم در حاشيه سريال ديدم، چون زمان سريال به من اجازه نميداد آنها را در متن نمايش بدهم. خوشبختانه استنباط شخصي من اين است که از پس کار برآمدهام و پيش وجدانم از کاري که براي شيخ فضلالله کردم راضي هستم.
نمونه بارز اين نوع برخورد، رفتار حضرت امام (ره) بود
يکي ميگفت چرا در سريال "سالهاي مشروطه" وقتي علما با هم ديدار ميکنند مدام در حال راه رفتن هستند؟ جواب اين است که من به لحاظ روانشناسي به اين نتيجه رسيدهام که شخصيتي مانند شيخ فضلالله وقتي که ميخواهد درباره مشروعيت اين مشروطيت نکتهاي را بگويد، نميتواند يک گوشه بنشيند، چراکه روي پايش بند نيست. او ميتازاند، ميغرد و نميتواند در حالي که نشسته و به مخده تکيه داده است، حرف بزند و اعتراض کند. نمونه بارز اين نوع برخورد، رفتار حضرت امام (ره) بودند در نهضت پانزده خرداد يا دوازده بهمن سال 57 که با وجود آرامش هميشگي، با چه شوري صحبت ميکردند. يا همچنين رهبر معظم بهخصوص زماني که رئيسجمهور بودند و در مراسم مختلف از جمله نمازهاي جمعه طوري سخنراني ميکردند که گويي تريبون در حال کنده شدن است. کسي که اهل مبارزه است و ميخواهد با استبداد بجنگد، نميتواند آرام بگيرد و يک جا بنشيند. من در اين مجموعه مشاور روانشناسي داشتم و حتي در "تبريز مهآلود" هم همينطور. بنابراين بر اساس برداشتي که از روحيه افراد واقعي به دست ميآورم، بازيگران را هدايت ميکنم.
خواستم حضرت امام را الگو قرار بدهد
در "سالهاي مشروطه" با آقاي دژاکام صحبت کردم و از او خواستم در اين باره حضرت امام را الگو قرار بدهد. ما از نوع برخورد امام در روز دوازه بهمن سال 57 که بسياري شاهد آن بودهاند، براي در آوردن نقش شيخ فضلالله استفاده کرديم. آقاي دژاکام خوب حرف مرا گرفت و اجرا کرد و من به شيخ فضلاللهي که داشتم و به بازيگر آن افتخار ميکنم که از تئاتر تولد يافت و در تلويزيون هنرنمايي کرد.
بعد از ده دقيقه اکبر عبدي خود مظفرالدين شاه بود
اين مثال بهانهاي شد براي يادآوري بازيگران خوب سريال "سالهاي مشروطه"؛ مثلاً اکبر عبدي که به زيبايي نقش مظفرالدين شاه را بازي کرد. من صداي ناصرالدين شاه را در اختيار آقاي عبدي قرار دادم و او ده دقيقه فرصت خواست؛ بعد از اين ده دقيقه اکبر عبدي خود مظفرالدين شاه بود با همان لهجه و بيان که تمام آکسونهاي بيان مظفرالدين شاه در آن رعايت ميشد. به نظرم اين صحنه حيرتانگيز و يکي از صحنههاي عجيب سريال "سالهاي مشروطه" بود.
شيعه علي ابن ابيطالب (ع)؛ مدال افتخار ماست
ما ايراني هستيم، مسلمان و شيعه علي ابن ابيطالب (ع) اين مدال افتخار ماست. بنابراين اگر بدانيم فرهنگ ما در گذشته چه بوده، اصالت ملي و مذهبي ما چه بوده و چه بودهايم، نياز نخواهيم داشت آداب و سنن اروپا و غرب را الگو قرار بدهيم. اگر گذشتهمان را بشناسيم تابلوي سبک کوبيسم به ديوار منزلمان نخواهيم زد بلکه يک نقاشي مينياتور از استاد فرشچيان را قاب ميکنيم و ميزنيم به ديوار که زينتبخش خانهمان باشد. من در تاريخ به دنبال اين داشتههاي نداشته هستم.